گاه گاهي كه دلم تنگ و نگاهم ابري است ، كاش ميشد كه تو را ميديدم
مردی نزد طبیب رفت واز غم بزرگی که در دل داشت گفت.طبیب گفت:به میدان شهر برو انجا دلقکی هست انقدر میخنداندت تا غمت یادت برود.مرد لبخند تلخی زدو گفت:من همان دلقکم!!!
نظرات شما عزیزان:
آخرين مطالب
Design By : Pichak |