....که عشق آسان نمود اول

گاه گاهي كه دلم تنگ و نگاهم ابري است ، كاش ميشد كه تو را ميديدم

 

فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز

برام نظرای خوشگل بذارین تا بهتون جواب بدم مرسی

نوشته شده در دو شنبه 1 خرداد 1398برچسب:,ساعت 18:35 توسط خاطره|

من بودم و یک خط خاموش ...

من بودم و دوستت دارم هایی که هیچوقت تحویل داده نشد ...

کاش بودی و میفهمیدی وقت دلتنگی یک آه چقد وزن دارد . . .

کاش بودی عزیز لعنتی ام . . .

نوشته شده در پنج شنبه 27 تير 1392برچسب:,ساعت 22:21 توسط خاطره|


 

معلم، شاگرد را صدا زد تا انشاءاش را درباره علم بهتر است یا ثروت بخواند. پسر با صدایی لرزان گفت: ننوشتیم آقا..! پس از تنبیه شدن با خط کش چوبی، او در گوشه کلاس ایستاده بود و در حالی که دستهای قرمز و باد کردهاش را به هم میمالید، زیر لب میگفت : آری! ثروت بهتر است چون میتوانستم دفتری بخرم و بنویسم....

نوشته شده در جمعه 6 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 11:32 توسط خاطره|

خواجه حافظ شیرازی :

چون شوم خاک رهش دامن بیفشاند ز من

ور بگویم دل بگردان رو بگرداند ز من

روی رنگین را به هر کس می‌نماید همچو گل

ور بگویم بازپوشان بازپوشاند ز من

چشم خود را گفتم آخر یک نظر سیرش ببین

گفت می‌خواهی مگر تا جوی خون راند ز من

او به خونم تشنه و من بر لبش تا چون شود

کام بستانم از او یا داد بستاند ز من

گر چو فرهادم به تلخی جان برآید باک نیست

بس حکایت‌های شیرین باز می‌ماند ز من

گر چو شمعش پیش میرم بر غمم خندان شود

ور برنجم خاطر نازک برنجاند ز من

دوستان جان داده‌ام بهر دهانش بنگرید

کو به چیزی مختصر چون باز می‌ماند ز من

صبر کن حافظ که گر زین دست باشد درس غم

عشق در هر گوشه‌ ای افسانه‌ای خواند ز من

نوشته شده در جمعه 30 فروردين 1392برچسب:,ساعت 10:22 توسط خاطره|

رضا امیدوار :

نزدیک غروب هیجان آور کوچه
من باز به شوق تو نشستم سر کوچه

 

گل های سر روسری ات مثل همیشه
زنبور عسل ریخته سرتاسر کوچه

 

از دوختن چشم قشنگت به زمین است
نقشی که چنین حک شده در باور کوچه

 

اینگونه نگین در همه ی عمر ندیدم
اینقدر برازنده بر انگشتر کوچه

 

«گل در برو می در کف و معشوق ...» خدایا
من مست غزلخوانی سکرآور کوچه

 

لب تر کن تا ور بکشد پاشنه اش را
بی واهمه یکبار دگر قیصر کوچه

من کشته ی این عشقم و باید بگذارند
فردای جهان نام مرا برسر کوچه

نوشته شده در جمعه 30 فروردين 1392برچسب:,ساعت 10:19 توسط خاطره|

شعری از سمیرا اسلامی :

سیب لبهایت به من نیروی مثبت می دهد
قلب رنجور مرا با بوسه عادت می دهد؟

می وزد سمت تنم عطر تن نمدار تو
بوی باران در قفس حس حسادت می دهد

در خیابانهای شهرت ابرها سردرگم اند
شاید این آشفتگی احساس قدرت می دهد

روسری های سفید و کفش های صورتی
گفته بر نابودی این شهر شدت می دهد

عاقبت می بافد از موهای تو زنجیرها
او که با پیمانه ای از عشق دق ات می دهد

نوشته شده در جمعه 30 فروردين 1392برچسب:,ساعت 10:16 توسط خاطره|

مردی نزد طبیب رفت واز غم بزرگی که در دل داشت گفت.طبیب گفت:به میدان شهر برو انجا دلقکی هست انقدر میخنداندت تا غمت یادت برود.مرد لبخند تلخی زدو گفت:من همان دلقکم!!!

نوشته شده در پنج شنبه 25 خرداد 1391برچسب:,ساعت 17:52 توسط خاطره|

 

شاد بودن چیز خوبیه !

نوشته شده در پنج شنبه 25 خرداد 1391برچسب:,ساعت 17:41 توسط خاطره|

به که گويم که دلم غرق تمناي تو شد

 

آرزويم همه شب ديدن سيماي تو شد

 

به که گويم که همه زندگي ام حسرت ديدار تو شد

 

همدمم چشم تر و خاطر زيباي تو شد

 

به که گويم که دگر دلبر نيست

 

دگر آن شور و شعف در من نيست...؟

نوشته شده در یک شنبه 14 خرداد 1391برچسب:,ساعت 20:8 توسط خاطره|

ديـــــــــــــوانه...

دیـــــوانــــه كســــي اســت

كه معشــــوق را

در مجــــاورت آغــــــوش ديگــــري

ببينـــد و بــــاز برايــش بنويســــد !

مــن اگــر ديـــــوانــــه نبــــودم ،

اينجــــا نبــــودم !

ميــان ايــن همـــه دل ســــنگ ...

مثــــل تــــــــو ...!

 

نوشته شده در جمعه 12 خرداد 1391برچسب:,ساعت 11:43 توسط خاطره|

به نظر شما قشنگ ترین آرزو چیه ؟؟؟

 

قشنگترین آرزو اینه که .........


 

توی نظرات بگو


مهم نیست نظرمون شخصی باشه یا عمومی...نسبت به کس خاص باشه یا همه...

مهم قشنگترین آرزو توی فکر و قلب ماست

نوشته شده در چهار شنبه 10 خرداد 1391برچسب:,ساعت 18:5 توسط خاطره|

کــاش میفهمیــدے کـﮧ قهر میکنـم تا دستــم را


محکـــم تر بگیـــرے و بلنـــد تر بگویــے بمـــان ...


نـﮧ اینکــﮧ شانـﮧ بالا بیندازے و آرام بگویـــے هــر


طــور راحتــے....

نوشته شده در چهار شنبه 10 خرداد 1391برچسب:,ساعت 17:59 توسط خاطره|

جدیدترین اس ام اس های عاشقانه
نمی دانم چرا ، کجا ، تا کی ، برای چه ، ولی رفتی بی آنکه به فکر
غربت چشمان من باشی


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


گفتی دوستت دارم و من به خیابان رفتم ... فضای اتاق برای پرواز کافی نبود


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


چقدر سخته
دلت بخواد سرتو باز به دیواری تکیه بدی که
یه بار زیر آوار غرورش همه وجودت له شده


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


کاش تو چایی بودی و من قند ، من خودمو فدات می کردم تا تو تلخی زندگی رو احساس نکنی


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


می توان پر کرد فاصله هایی بلـند را با یک پیام ساده و کوتاه...

کافیست بنویسی : دوستت دارم


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


دوستت دارم ، این تعارف نیست زندگی من است!


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


کو طبیبی تا شکافد قلب خونین مرا / تا ببیند من نمردم عشق تو کشته مرا


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


اگر مجبور باشم انتخاب کنم بین دوست داشتنت یا نفس کشیدن ، از آخرین نفسم استفاده می کنم تا بهت بگویم دوستت دارم

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


بیشتر از دیروز ، کمتر از فردا ، بیشتر از خودم ، کمتر از خدا ، بیشتر از خورشید و عمیقتر از دریا به یادتم و دوستت دارم


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


توی این دنیای دیوونه یه دیوونه دیوونه وار دیوونته دیوونه

 
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


بگو یارم کجاست تا خاک پایش را سرمه ی چشمانم کنم
 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


هرکه یادش یاد ماست ، سرور و سالارماست / یاد او درمان ما وجای او در قلب ماست
 
 

 


 

نوشته شده در چهار شنبه 10 خرداد 1391برچسب:,ساعت 17:47 توسط خاطره|

سرگرمی

 

تفاوت گفتاری پسر و دختر در پای تلفن
گفتگوی دو دختر پای تلفن: سلام عشقم، قربونت برم. چطوری عسل؟ فدات شم... می بینمت خوشگلم... بوس بوس بوس


گفتگوی دو پسر پای تلفن: بنال... بوزینه مگه نگفتی ساعت چهار میای؟ د گمشو راه بیفت دیگه کره خر

 

نوشته شده در چهار شنبه 10 خرداد 1391برچسب:,ساعت 17:41 توسط خاطره|

نسل سوخته

ما نسل بوسه هاى خیابانى هستیم
نسل خوابیدن با اس ام اس
نسل درد و دل با غریبه هاى مجازى
نسل جمله هاى کوروش و دکتر شریعتى
نسل کادوهاى یواشکى
... نسل ترس از رقص نور ماشین پلیس
نسل سوخته
نسل من ،نسل تو…
یادمان باشد هنگامى که دوباره به جهنم رفتیم بین عذاب هایمان مدام بگوییم یادش بخیر، دنیاى ما هم همینطور بود

نوشته شده در چهار شنبه 3 خرداد 1391برچسب:,ساعت 15:36 توسط خاطره|

پسر: کجایی عزیز دلم؟

دختر: واااای همین الان رسیدم دارم از خستگی مــیمــیرم،

میرم بخوابم کم کم… تو چیکار میکنی عزیزم؟

پسر: من توی مهمونی ام، پشت سرت ایستادم!

نوشته شده در چهار شنبه 3 خرداد 1391برچسب:,ساعت 15:33 توسط خاطره|

 

http://roozgozar.com/piczibasazi/zibasaz/11/www.roozgozar.com-886.gif

بعضی چیزها را " باید " بنویسم

نه برای اینکه همه " بخونن " و بگن " عالیه "

برای اینکه " خفه نشم "

همین !!

نوشته شده در سه شنبه 2 خرداد 1391برچسب:,ساعت 18:5 توسط خاطره|

همیشــــه دلتنگی

 

 همیشــــه دلتنگی
به خاطر نبـــــــودن شخصی نیست
گاه به علت حضور کسی در کنارت استـــــــ
که حواسش
به تــــــــو نیستــــــــ
نوشته شده در سه شنبه 2 خرداد 1391برچسب:,ساعت 18:1 توسط خاطره|

از مرد فرانسوی پرسیدند:
چرا دست زن رو میبوسی؟
پاسخ داد: چون زن محترم است و نیمه گمشده مرد را تکمیل میکند
مرد آلمانی به این سوال اینگونه پاسخ داد:
زن مقدس است چون میزاید و ادامه زندگی در اوست
و پاسخ مرد ایرانی:
بالاخره باید از یه جایی شروع کنم دیگه !!!

 

نوشته شده در سه شنبه 2 خرداد 1391برچسب:,ساعت 10:51 توسط خاطره|

هجـــــوم شهوتـــت که بالا میگرفت ؛
بکـــارت و نجابت نمی فهمیدی , عصمــت و قِسمــت را یکی میکردی...
تنـــــم میشد جولانگاه هرزگـــــی هایت ،اما ارضـــــــــــا ء که میشدی ؛
تازه می فهمیـــدی چـه دریدهگـــی ها کردی...
باشد ، بیــــــا ، امشـــب به حجـــومت بیشتر از این سکوتِ لعنتـی ات نیاز دارم

 


نوشته شده در سه شنبه 2 خرداد 1391برچسب:,ساعت 10:46 توسط خاطره|

 

خسته تر از آنم که بمانم....

من از وعده های تو خالی تو ...پرم ..

درد میکشم تا از هوایت تهی شوم ....

و در ادراک سخت دردناک این تهی شدن :


 

        


 

تو را سخاوتمندانه ..به دستان پدرت ..که سرسختانه مرا کوبید ....می بخشایم 

تو را به تلخی نگرانی های مادرم ..........فریاد های بی صدای پدرم .......

بی حرمتی های حاصل از وعده های پوشالی ات .......

به تابناکی توهم زده ذهن تاریکت ...

تو را به عادتی که بی ثمر رنگ عشق برخود گرفت می بخشایم ....

من تو را با ابهت عشقم ......به حقارت هوسهایی که ..........

 در تو می آیند و میروند می بخشایم

شاید روزی در یائسگی روحم....بی پروا ...عشقت را ..به همان خدایی که تو را

برمن نازل کرد ...ببخشایم ........

آنگاه ...رها ..می شوم....خالی ..از ....درد بی تو بودن ....

نوشته شده در دو شنبه 1 خرداد 1391برچسب:,ساعت 18:43 توسط خاطره|


آخرين مطالب
» کاش میدونست...

Design By : Pichak